مهمونی اونم دوتا
قرار بود وقتی از بیمارستان اومدیم ی مهمونی بدیم و همه رو دعوت کنیم ولی چون پسری زردی گرفت و بستری شد و بعدش کلی مهمونی زنونه داشتیم و همه آمدن دیدن پسرم و بعد از اونا مراسم سنت کردن اصلا وقت نکردیم تا بالاخره سر ی فرصت مناسب دو تا مهمونی حسابی دادیم البته دوتا به علت کمبود جا و تعداد زیاد مهمونا ی مهمونی با کل خانوده بابا سعید و ی مهمونی با خانواده خودم دیگه واسه هر دو مهمونی کلی زحمت کشیدیم و چند جور غذا و کلی ژله و سالاد که همگی سلیقه و ابتکار خودم بود. البته چون سرم خیلی شلوغ بود زیاد عکس نگرفتم فقط چند تا عکس از سالاد ها و ژله ها گرفتم که واست میذارم. ...